دانلود آهنگ گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
دانلود آهنگ گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
صحنه ای که من تصور و معنی می کنم:
عاشق خودشو رسونده جلوی معشوقش، چه مادی چه اعلا علیین… و اینچنین گفتگو بین اونها پیش میره
معشوق نظری بهش انداخته و گفته: از کجا هستی؟ چقدر آشفته ای؟ پریشانی؟ که عاشق پاسخ میده: من غریبم( شاید تو منو نمیشناسی) ام تو برام آشنا ( تو در شهر آشنای همه ای، شاید از شدت حسن، شاید از شدت کرم، شاید از صفت رحمانیتت…)
معشوق میگه: خب دنبال چه هستی ؟ چی می خوای(سر چه داری) درحالیکه حالتت میگه اصلا از خودت بیخبری .. پاسخش: فقط آمدم گدای خونه تو باشم … ینی چیزی نمی خوام، برنامه ای ندارم، دنبال عمامه نیستم و غرور که بگم مرد خدا شدم و سربلندی بگیرم، یا دنبال اینکه از تو چیزی بدست بیارم نیستم / حتی برای معشوق زمینی
معشوق میگه برو از بند هر چی که هستی دربیا، نیای پیش من به اینکه کیستی و پدرت کیست و موفقیت در زندگی چه ها کسب کردی ببالی، نیای حتی ذره ای جلو من “فلان دارم ” و چنان کردم” و ” چه ها دیده ام” کنی… پاسخش: با مستی از همه اینها رها شدم… مستی یعنی شرابخواری ، کاری که زهاد و پارسایان همیشه طرد و تحقیرش می کنن، انتخاب شده برای اینکه بگه من اینچنین خودمو خرد کردم، دیگه نمیام ببالم به هیچ یک از داشته هام…. پس ای معشوق خیالت راحت باشه که خودمو هیچ کرده ام…
حالا معشوق کمی دلش نرم شده اما بازم انگار تاکیدی می کنه:
یادت باشه یک جو ارزش نداری، اگه برای من ادای دینداری و پاک بودن و خرد و عاقله مردی دربیاری، – همه چیزهایی که شخص رو به خوب بودن خودش غره می کنن- که پاسخش واضحه…
همیشه در فضای صمیمی یک عاشق و معشوق ، معشوق خوشش میاد بدونه چطور بوده، می پرسه: حالا بگو ببینم ، ما ( معشوق غرور و بزرگی و برای خودش می دونه به خودش ما خطاب می کنه) چطور دلبری هستیم ، وصف خودمو برای خودم بگو…
که وقتی عاشق براش وصف می کنه که تو مثل یک کوه گل بودی در یک جشن، بازم خیلی راضی نمیشه و میگه:
من مثل یه ترنجم که در هستی جا نمی شم…
ترنج در ادبیات خیلی معانی داره ، یکی از عمیق ترین نشانه ها هم هست، ترنج نشانه ای هست که در هنگام به تخت نشستن در دست شاهان بوده، ترنج نشانه ای از زمان و گردش چرخ هست، و همچنین خودش به خاطر پیچ و تابش، نشانه ای از بازگشت همه چیز به سوی خدا و یکی بودن همه چیز با آفریننده هست..
همچنین ترنج یک ماندالای اساطیری است، و نماد تمامیت است. به نوعی به مرکز روانی شخصیت اشاره دارد.
معشوق میگه: من تمام آگاهی ام، تمام عشق ام، تمام مفاهیم خود منم
بعد میگه: حالا من که این تمامیت ام، تو که در مقابل من مثل یک غبار در مقابل خورشیدی، چه شده که به فکر عشق با من افتادی…
که دیگه پاسخش مشخصه…
متن آهنگ گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی
گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی
گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی